قصه کودکانه پچ پچ

قصه داستان کودکانه برای کوچولو پیش دبستانی زیبا خواندنی آموزنده

یک شب نینو بال‌های کوچکش را تکان داد و گفت: فردا می‌خواهم پرواز یاد بگیرم.»

شاهینِ پدر گفت: حالا زود است دخترم. چند روز دیگر صبر کن!»

شاهینِ مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین چه ساکت نشسته‌اند و صدایشان در نمی‌آید.»

نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: این‌قدر پچ پچ نکنید بچّه‌ها، بگذارید بخوابیم!»

صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: می‌خواهیم پرواز یاد بگیریم

پدر با تعجّب نگاهشان کرد و گفت: به این زودی؟ واقعاً؟ پس بیایید بچّه‌ها!»

نینو ته لانه نشسته بود. مادر صدایش کرد و گفت: تو هم بیا دخترم!»

آن روز شاهین‌های کوچولو تمرینِ پرواز کردند.

شب بعد نینو گفت: من از پرواز کردن دور لانه خسته شدم. فردا می‌خواهم بروم بالای کوه بازی کنم.»

پدر سر تکان داد و گفت: نه، نه! خطرناک است. تازه پرواز یاد گرفتی. باید کمی صبر کنی!»

مادر گفت: از برادرهایت یاد بگیر. ببین همین‌جا پرواز می‌کنند و صدایشان در نمی‌آید.»

نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت: پچ پچ نکنید بچّه‌ها، بگذارید بخوابیم.!»

صبح روز بعد، سه برادر نینو گفتند: امروز می‌خواهیم برویم بالای کوه بازی کنیم.»

پدر با تعجّب پرسید: به این زودی خسته شدید؟ خب، بروید، ولی خیلی مواظب باشید!»

ادامه مطلب

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

» ,پچ ,نینو ,پدر ,یاد ,روز ,و گفت ,» نینو ,» پدر ,ته لانه ,پدر گفت ,بچّه‌ها، بگذارید بخوابیم ,نکنید بچّه‌ها، بگذارید

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسهٔ شاد ايلام چت|چت روم شلوغ ايلام چت فارسي|ايلام گپ دانلود سوالات استخدامی اموزش پرورش بهترین تیم ترجمه فیلم و سریال های ژاپنی How to teach reading skill نفس دوباره فن بیان و سخنرانی raziejazayeri164 قدح ghadah.blog.ir شرح فعاليت ها ي درسي و اموزشي واخبار دبيرستان شهيد استکي شهرکر