قصه آدم برفی

قصه داستان آدم برفی - قصه کودکانه - داستان کودکانه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - داستان کوتاه کودکانه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 2 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - داستان - قصه

یک روز در فصل زمستان که هوا خیلی سرد بود، ایلیا و الین در حیاط خانه برای خودشون یک آدم برفی درست می‌کردند. ایلیا دستش یخ کرد. الین گفت: دستکشت را دستت کن.» ایلیا از توی جیبش یک جفت دستکش درآورد و دستش کرد. آدم برفی آن‌ها خیلی خوشگل شد.

آن‌ها رفتند توی اتاق. مامان بخاری را زیاد کرده بود تا اتاق گرم بشود. الین دستش را به بخاری چسباند و جیغ زد. مامان جلو آمد و گفت: نباید دستت را به بخاری بزنی. خیلی خطرناک است. می‌سوزی. بعد مامان دست الین را فوت کرد.

ایلیا گفت: مامان! من دلم بستنی می‌خواهد. مامان گفت: عزیزم! هوا سرد است. بستنی هم سرد است. اگر بستنی بخوری، حتما سرما می‌خوری. حالا هر دوتای شما بیایید و آش داغ بخورید تا گرمتان بشود. آن‌ها آش رشته داغ را فوت کردند و خوردند و حسابی کِیف کردند.

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

مامان ,ایلیا ,الین ,آدم ,برفی ,بستنی ,آدم برفی ,را به ,را فوت ,به بخاری ,سرد است

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Moohar راهنمای جامع شهروندان استان زنجان گردان قرآنی شهید آوینی rasamhonarn خريد ملک موسسه علمی - تحقیقاتی چشم انداز هزاره سوم ملل از زبان پزشک اینده کوچه بی نام vistasazept کـــــادح