قصه کبوتر و سنجاب

قصه داستان کبوتر و سنجاب - قصه کودکانه - قصه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه برای دبستانی ها - قصه بلند کودکانه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - داستان - داستان کودکانه

یکی بود یکی نبود تو یه جنگل سرسبز و بزرگ یه سنجاب زبر و زرنگ بود که تو یک درخت مهربان زندگی می کرد.

درخت با همه حیوانات جنگل خوب بود و میوه های رنگارنگش را در اختیار همه حیوانات جنگل می گذاشت.

اما این کار سنجاب را اذیت می کرد او دوست داشت که درخت فقط مال او باشد.اما چون درخت این طورمی خواست سنجاب هم چیزی نمی گفت.

یک روز که هوا خیلی طو فانی بود یک کبوتر تنها که تو طوفان گرفتار شده بود به درخت پناه آورد و درخت هم بهش میوه و جاداد.
باز هم این کار باعث ناراحتی سنجاب شد و سنجاب حسادت کرد.

یک روز که کبوتر برای تهیه آب و دانه به اطراف جنگل رفته بود سنجاب شروع به غیبت کردن کرد و به درخت گفت که کبوتر همش می گه که درخت خیلی کهنه است و همین روزهاست که خشک بشه و میوه هاش هم تلخ و بی مزه است.

ادامه مطلب

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

درخت ,سنجاب ,کبوتر ,هم ,یک ,جنگل ,و سنجاب ,که درخت ,و میوه ,که کبوتر ,یک روز

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نسل چهارم شعر ترکی موسسه رساله یار وب سایت رسمی موستیک گلچین دانلود بنفشه‌ی وحشی skpl ـــــــــــ کارشناسی ارشد مهندسی صنایع ، گـرایـش مدیریت پروژه ــــــــــــ مؤسسه آموزش عالی زند آگاهی بخش انیمیشن های گوناگون برای زیبا سازی وبلاگ و سایت