داستان کودکانه خرگوش باهوش

داستان قصه خرگوش باهوش - داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه شب - داستان کوتاه کودکانه

در جنگل سر سبز و قشنگی خرگوش باهوشی زندگی می کرد.

یک گرگ پیرو یک روباه بدجنس هم همیشه نقشه می کشیدند تا این خرگوش را شکار کنند .

ولی هیچوقت موفق نمی شدند .

یک روز روباه مکار به گر گ گفت : من نقشه جالبی دارم و این دفعه می توانیم خرگوش را شکار کنیم.
گرگ گفت : چه نقشه ای؟

روباه گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا که قارچهای سمی رشد می کند و خودت را به مردن بزن .
من پیش خرگوش می روم و می گویم که تو مردی . وقتی خرگوش می آید تا تو رو ببیند تو بپر و او را بگیر .
گرگ قبول کرد و به همانجائی رفت که روباه گفته بود .

روباه هم نزدیک خانه خرگوش رفت و شروع به گریه و زاری کرد.
با صدای بلند گفت : خرگوش اگر بدونی چه بلائی سرم آمده و همینطور با گریه و زاری ادامه داد ، دیشب دوست عزیزم گرگ پیر اشتباهی از قارچ های سمی جنگل خورده و مرده اگر باور نمی کنی برو خودت ببین .

و همینطور که خودش ناراحت نشان میداد دور شد.

ادامه مطلب

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

خرگوش ,روباه ,گرگ ,تو ,جنگل ,یک ,خرگوش می ,و همینطور ,گریه و ,را شکار ,خرگوش را ,کودکانه خرگوش باهوش ,داستان کودکانه خرگوش

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

andishe-konkoor ڪــــــــــــــــــــلبــــــــــہ ے فــــــــــقــــــــــیرانہ jalal21 مهر شادمانی salemziba666 کن قدیم بلاگ شهروز مطالب حقوقي مطالب اینترنتی نیمه سنگی بر لب دریا