قصه کودکانه آقا خروسه و شهربازی

قصه داستان کودکانه برای کوچولو پیش دبستانی زیبا خواندنی آموزنده

آقای خروس، در شهربازی حیوانات، صاحب یک چرخ‌دستی کوچک بود و بچه‌ها را در شهربازی می‌چرخاند، اما امروز، وقتی از خواب بیدار شد، سرش خیلی درد می‌کرد و تب داشت.

اگر پیش بچه‌ها می‌رفت، آن‌ها هم مریض می‌شدند، اگر هم نمی‌رفت، دلش پیش بچه‌هایی بود که به آن‌ها قول داده بود امروز، آن‌ها را سوار چرخ‌دستی کند؛ اگر نمی‌رفت، آن‌ها حتما ناراحت می‌شدند.

آقای کلاغ، مثل همیشه، لنگه جورابش را گم کرده بود. با خودش گفت: شاید پیش خروس باشد.» رفت تا از او سوال کند که دید خروس بیچاره، بیمار و خیلی ناراحت بچه‌هاست.

آقای کلاغ، آن‌قدر برای خروس ناراحت شد که جورابش را فراموش کرد و به آقای خروس گفت: باید استراحت کنی تا خوب بشی. نگران بچه‌ها نباش. خب، یک روز دیگه، اون‌ها رو در شهربازی می‌چرخونی.» آقای خروس گفت: من به اون‌ها قول داده‌ام و نمی‌خوام اون‌ها ناراحت بشن.» خروس، این را گفت و با درد، آب دهانش را قورت داد.

ادامه مطلب

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

خروس ,شهربازی ,آقای ,آن‌ها ,ناراحت ,پیش ,در شهربازی ,قصه کودکانه ,جورابش را ,آقای خروس ,خروس گفت

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

High School English زندگی معمولی من(: جنگل،زیباترین جلوه طبیعت (حفظ و نگهداری آن وظیفه همگانی است) آبکاری کروم در منزل وبسایت پشتیبانی گلستان چت لوازم آرایشی ارگانیک ایرانی موسسه علمی تحقیقاتی و آموزشی چشم انداز راز زیبایی و سلامتی parastarnews گروه ششم عطار ( دبستان شهیداعلمی)