داستان کودکانه

موضوع: پول

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان موضوع تمیزی چه خوبه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه برای دبستانی ها - قصه شب - قصه بلند کودکانه

زمانهای قدیم مرد کفاشی زندگی می کرد . او کفشهایی را که می دوخت با چیزهایی که لازم داشت عوض می کرد .
به نانوا کفش می داد و بجایش از او نان می گرفت . به شکارچی کفش می داد و از او گوشت می گرفت . ولی این کار بی دردسر هم نبود.

چون یک روز که پیش نانوا رفت تا از او نان بگیرد ، نانوا به او گفت من به کفش احتیاجی ندارم . کوزه سفالی من شکسته است ، برو یک کوزه بیار و بجایش نان ببر .
کفاش نزد کوزه گر رفت و از او کوزه خواست . کوزه گر هم به او گفت : من به کفش احتیاج ندارم ولی کمی گوشت لازم دارم . اگر برایم کمی گوشت بیاوری من هم به تو کوزه می دهم.

کفاش نزد شکارچی رفت ، ولی او هم کفش لازم نداشت و یک عدد چاقو می خواست .
شکارچی گفت : چاقوی من شکسته برایم یک چاقو بیاور تا به تو گوشت بدهم.

ادامه مطلب

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

کوزه ,کفش ,گوشت ,یک ,هم ,، ,از او ,به کفش ,هم به ,من به ,کمی گوشت

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آبی آسمانی kalak salamat24 هشتگ کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. منو خیال ناز چشمات وب لژیون همسفر اعظم امینی دارالترجمه رسمي مطهري186 my black heart پایان نامه چراغ