داستان کودکانه

اردک کوچولو

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - داستان قصه اردک کوچولو - قصه شب - داستان کوتاه کودکانه

در مزرعه ای کوچک اردک کوچولویی از تخم بیرون آمد
او از خودش پرسید : مامان من کجاست ؟

اردک کوچولو در مزرعه گشت تا اینکه سگی را دید
از او پرسید : تو مامان مرا ندیدی ؟
و سگ گفت : نه ، ولی به تو کمک می کنم تا او را پیدا کنی

اردک کوچولو گفت : متشکرم
اردک کوچولو در مزرعه به راه افتاد تا به گربه رسید

از گربه پرسید: تو مامان مرا ندیدی ؟
گربه گفت : نه من مامان تو را ندیدم

دوباره اردک کوچولو رفت تا به یک اسب مهربان رسید
از اسب پرسید : تو مامان مرا ندیدی ؟
و اسب مهربان جواب داد : نه من مامان تو را ندیدیم

ولی اردک کوچولو باز هم رفت تا به ببعی رسید
از ببعی پرسید : تو مامان مرا ندیدی ؟
و ببعی گفت : نه من مامان تو را ندیدم

دوباره اردک کوچولو به راه افتاد تا به آقای گاو رسید
از آقای گاو پرسید : تو مامان مرا ندیدی ؟
آقای گاو گفت : من مامان تو را ندیدم

جوجه اردک کوچولو خیلی غمگین بود و دلش برای مادرش تنگ شده بود

یکدفعه اردک کوچولو صدای سگ را شنید
آقا سگه فریاد کشید : من مامان تو را پیدا کردم
جوجه اردک کوچولو گفت : آقای سگ از شما متشکرم

جوجه اردک به طرف مامانش دوید
با صدای بلند گفت : مامان دوستت دارم
و مامان هم گفت : من هم تو را دوست دارم عزیزم

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

اردک ,مامان ,تو ,کوچولو ,پرسید ,مرا ,اردک کوچولو ,تو را ,پرسید تو ,من مامان ,مامان مرا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فیلمای جدید 2020 سه لاور مطالب اینترنتی ضــرب الـمــثـل امـیــــــد همسفران نمایندگی دانیال اهواز ديوارجامعه شناسي دبيرستان ترنج shayegan190 عکاسی و امور مربوط به عکاسی تبلیغات اینترنتی