قصه کودکانه

فرشته نگهبان

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه کودکانه فرشته نگهبان - قصه داستان فرشته نگهبان

یکی بود یکی نبود یه دختر کوچولویی بود به نام صبا. صبا کیف مدرسه اش را برداشت و از مامان خداحافظی کرد تا به سمت مدرسه حرکت کنه.

صبا بسم الله گفت و از خانه بیرون رفت.

باد می آمد. باد در را محکم به هم زد صبا دستش را عقب کشید و گفت: وای نزدیک بود انگشتم لای در بماند؟

به خیابان رسید. موتورسواری با سرعت آمد، صبا خودش را عقب کشید.

گفت: اگر موتور را نمی دیدم چه می شد؟

به مدرسه رسید. به آب خوری رفت. قمقمه اش را پر از آب کرد. دهانش را با زکرد و سرش را زیر قمقمه گرفت. چند قطره آب تو راه نفسش رفت و به سرفه افتاد.

صبا با خودش گفت: وای. نزدیک بود خفه بشم.

صبا به کلاس آمد خانم یک جمله رو تابلو نوشت: خدانگهدار.

بچه ها با تعجب پرسیدند: خانم! دارید خداحافظی می کنید؟

خانم گفت: نه.

سمیه گفت: پس پرای رو تابلو نوشتید خدانگهدار؟

خانم خندید و گفت: می خواستم یه حرف خیلی قشنگ یادتان بدهم. می دانید آن حرف قشنگ چیست؟

خداوند مهربان همیشه نگهدار ماست و ما را از خطرات حفظ می کند. پس دو تا جمله یادتان نره.

یکی سلام و یکی خداحافظ.

سلام یعنی: دعا برای سلامتی.

و خداحافظی یعنی: دعا می کنم خداوند تو را از خطرات حفظ کند.

قصه برادر کوچولو

قصه خرس تنبل

قصه گربه ی پشمالو

قصه پری کوچولو

قصه چهار خرگوش کوچولو

قصه کلاغ خبرچین

قصه سنگ کوچولو

صبا ,یکی ,خانم ,مدرسه ,رفت ,خداحافظی ,را عقب ,عقب کشید ,و گفت ,رو تابلو ,یعنی دعا ,کودکانه فرشته نگهبان

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یک آسمان لبخند مطالب ناب از همه جا آشپزی های مختلف neginkaviroe در گاه رسمی گروه خبری خورشید علوم سوم ابتدایی خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق کاتوزیان روابط عمومی همه چی موجوده دانلود رایگان همه چی